taghdim be eshgha |
|||||||||||||||||||
یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:1 :: نويسنده : donya
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم… گفت کیه؟گفتم همه وجودم..گفت بهت خیانت میکنه گفتم میدونم..گفت اشکتو درمیاره گفتم میدونم..گفت دلتو بیقرارو تنهات میزاره گفتم میدونم گفت چرا دوسش داری؟؟گفتم تنها چیزیه که نمیدونم…
بمیرد روزگار با خاطراطش پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 18:52 :: نويسنده : donya
چقدر دوستت داشتم . . . پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:49 :: نويسنده : donya
ببین خواستی بری برو من که نمیگم وایسا من که نمیگم ماله من شو دخـتـر: دوســت دخــتـــر جــدیــدت خــوشــکــلــه؟ (تـو دلـش: آیـا واقــعــا از مـن خـوشـکـل تـره) پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : donya
این دخترایی که وقتی باهات میان بیرون خودشونن ... همونایی که یه خروار آرایش نمیکنن چون خودشونو قبول دارن ... اونایی که مدل ماشینت یا داشتن یا نداشتن ماشینت براشون مهم نیست چون خودتو میخوان نه هیچ چیز دیگه ای ... اینا که کتونی میپوشن چون براشون اختلاف قدشون باهات مهم نیست ...... همونایی که انقدر شعورشون میرسه که گدایی شارژ نکنن... همونایی که میگن میخندن ... کلاس الکی نمیذارن ... رُکن ... نقش نمیخوان بازی کنن ... احساسشونو تو لحظه میگن ... قدم زدنو دوست دارن ... بلند خندیدن و شوخی کردن رو دوست دارن ... چون نمیترسن ازینکه خودشون باشن... آره همین دختران که حتی اگه خیـــــلیــــــــــم کم باشن.... اما بازم تنها دخترهایی هستند که ارزش دارن عاشقشون بشی ... پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : donya
عشقه من باش تا نميرم آخه من بي تو ميميرم نرو تا تنها نمونم بي تو با بغضه شبونم عزيزم عشقه مني تو مثله مجنون پره دردي گريه هايه آسمونم ميگه تو بر نمي گردي روز هارو هي ميشماره بمونه پيشم دوباره آخه ميدوني عزيزم بي تو من طاقت ندارم.
گلكم با من بمون تا بتونم دووم بيارم
دلم از بس گله داره توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت : می خورم به سلامتی 2 بوسه !! بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!! گفت : اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه ! دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه .... پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : donya
با تو بودن برايم عادتي ساخته كه بي تو بودن را باور ندارم...
یک سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه
یک جمــــله کافیست برای شکستن یه قلب یک ثانـــــــــیه کافیـست برای عاشق شدن یک دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : donya
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم .. می خوام بگم تو دنیای منی .. می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره .. می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !! می خوام بگم شدی مجنون عشقم … می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم ! می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم .. می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !! می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!
چه زیباست نوشتن ، وقتی میدانی او میخواند
چه زیباست سرودن ، وقتی میدانی او میشنود
و چه زیباست دیوانگی به خاطر او ، وقتی میدانی او میبیند
یه جایی باید دست آدما را بکشی بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت :
من نه عاشق بودم پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:5 :: نويسنده : donya
❤ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : donya
پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:3 :: نويسنده : donya
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ ̅S̅̅a̅̅l̅̅a̅̅m̅̅a̅̅t̅̅i̅̅ ̅̅k̅̅h̅̅o̅̅d̅̅a̅̅m̅̅ ̅̅o̅̅ ̅̅k̅̅h̅̅o̅̅d̅̅e̅̅s̅̅h̅ ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:0 :: نويسنده : donya
با تمـام مـداد رنـگی هـای دنـیا
پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:57 :: نويسنده : donya
می خـوام بـدونـی اسـمت هـمیـشه رو لبامه پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:56 :: نويسنده : donya
_ (-_-) _
Can u close ur eyes for a minute please!!! THANK U. Did u see how dark it is??? This is my life without U. میتونی چشماتو برای یک دقیقه ببندی لطفا!!! متشکرم. دیدی چقدر تاریک شد؟!! این زندگی مــــــــن بدون تـــــــــوست خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم
خــدایا ؟
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . . حــتــی تــا صــبح فـــردا . . . !.! پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:47 :: نويسنده : donya
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...
یکی زیر... یکی رو...! زیباترین بافتنی دنیاست دست هایمان سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : donya
آرشيو وبلاگ پيوندها
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان man wa eshgham و آدرس donyajoon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. ![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |